هر چه بزرگتر می شویم
نیازمان به مادرمان هم بزرگتر می شود!!
این را از مولایمان مهدی(عج) متوجه شده ام
وقتی که روضه های مادر خوانده می شود
آری!
مادر مثل خداست
حرفهایی که را که توی سینه داری
و نمی توانی به کسی بگویی می شنود!
سایت مذهبی ساقی کوثر
دانلود آهنگ های جدید مداحی ، عکس های مذهبی و مطالب مذهبی
|
تشییع ۲۶ نفر از دانش آموزان کاروان راهیان نور بروجن در حادثه تصادف اتوبوس با حضور گسترده مردم برگزار شد.
حادثه واژگونی اتوبوس حامل دانش آموزان بروجنی ۲۶ کشته بر جای گذاشت و پلیس راه علت این واژگونی را تخطی از سرعت مجاز و خروج از مسیر عنوان کرده است. شهریور ماه امسال نیز در حادثه ای دیگر واژگونی یک دستگاه اتوبوس حامل زائرین کربلا در نزدیکی شهر شیراز که در مسیر بازگشت به هرمزگان بود موجب مرگ ۲۱ نفر از سرنشینان این اتوبوس شد. ![]()
![]() برای مشاهده سایز اصلی تصویر اینجا کلیک کنید ![]()
![]()
![]()
![]() برای مشاهده سایز اصلی تصویر اینجا کلیک کنید ![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]() موضوعات مرتبط: برچسبها:
پایگاه صالحات- مقام معظم رهبری: زندگی و سرنوشت این شهید عزیز و هزاران نفس طیبهای كه در این وادی قدم زدهاند، صفحه درخشندهای از تاریخ این ملت است. ملتی كه در راه اجرای احكام خدا و حاكمیت دین خدا و دفاع از مستضعفین و نبرد با مستكبرین، عزیزترین سرمایه خود را نثار میكند و جوانان سرافرازش پشت پا به همه دلبستگیهای مادی زده پای در میدان فداكاری نهاده و با همه توان مبارزه میكنند و جان بر سر این كار میگذارند.
نام: حسین خرازی نام پدر: کریم تولد: یکم شهریور ۱۳۳۶ محل تولد: كوي كلم اصفهان تاریخ شهادت: 8 اسفند ۱۳۶۵ عملیات کربلای ۵ محل شهادت: شلمچه علت شهادت: اصابت ترکش خمپاره به گردن محل دفن: گلستان شهدای اصفهان آخرین مسئولیت: فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین (علیه السلام)
زندگینامه نامش حسين بود و از كودكي مهر حسين (علیه السلام) به دل داشت و شور حسيني در سر، برگ برگ دفتر زندگياش، نقش و نگار عشق به خود گرفته بود. قامت رعنايش، صنوبر را و ايستادگياش، پايداري نخلهاي جنوب را به ياد ميآورد. پيشاني بلندش چون ماه ميدرخشيد و چشمان زيبايش، ديدي به گستردگي دريا داشت. در برگريزان پاييز لبخند بهاري از چهرهاش جدا نميشد، هر چند از كوچ درناهاي بلند پرواز آسمان بندگي به فردوس برين، احساس غربت ميكرد. قامت استوارش جز در برابر حق تواضع نميكرد و فريادش جز به موسم جهاد و خشم بر دشمن، شنيده نميشد. كلام دلنشين او چون ترانه قناريهاي سر خوش، آرامبخش مردان بسيجياش بود و آرامش دل دريايياش تسكين دردهاي دردمندان. براي انجام وظيفه، تواني بيشمار داشت و براي نابودي دشمن طاقتي بيپايان. در برابر ضعيفان فروتن بود و برابر مستكبران چون شمشيري برّان. هر جا عرصهاي براي ايثار و جانبازي فراهم ميشد. حضور مييافت تا انقلاب را در تحقق آرمانهاي الهياش ياري كند. وقتي در كربلاي خيبر، آن هنگام كه سردار سپاه حسينيان بود، چون ابوالفضل (علیه السلام) دست توانايش را هديه كرد، بر تلاش و جديتش افزوده شد و از رويارويي با دشمن هراس به دل راه نداد. حسين خرازي، شير ميدانهاي نبرد و فرمانۀ لشكر امام حسين (علیه السلام) سرآمد شجاعان عرصه پيكار حق عليه باطل بود. به سال ۱۳۳۶ ه. ش. در یكی از محلههای مستضعف نشین شهر شهیدپرور اصفهان بنام كوی كلم، در خانوادهای آگاه، متقی و با ایمان فرزندی متولد شد كه او را حسین نامیدند. از همان آغاز، كودكی باهوش و مؤدب بود. در دوران كودكی به دلیل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم دینی، او نیز به این مجالس راه پیدا كرد. از آنجا كه والدین او برای تربیت فرزندان اهتمام زیادی داشتند، او را به دبستانی فرستادند كه معلمانش افرادی متعهد، پایبند و مراقب امور دینی و اخلاقی بچهها بودند. علاوه بر آن، اكثر اوقات پس از خاتمه تكالیف مدرسه، به همراه پدر به مسجد محله – معروف به مسجد سید – میرفت و به خاطر صدای صاف و پرطنینی كه داشت، اذانگو و مكبر مسجد شد.
فعالیتهای سیاسی – مذهبی حسین در زمان فراگیری دانش كلاسیك، لحظهای از آموزش مسائل دینی غافل نبود. به تدریج نسبت به امور سیاسی آشنایی بیشتری پیدا كرد و در شرایط فساد و خفقان دوران طاغوت گرایش زیادی به مطالعه جزوهها و كتب اسلامی نشان داد. در سال ۱۳۵۵ پس از اخذ دیپلم طبیعی به سربازی اعزام شد. در مشهد ضمن گذراندن دوران سربازی، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. طولی نكشید كه او را به همراه عدهای دیگر بالاجبار به عملیات سركوبگرانه ظفار (عمان) فرستادند. حسین از این كار فوقالعاده ناراحت بود و با آگاهی و شعور بالای خود، نماز را در آن سفر تمام میخواند. وقتی دوستانش علت را سوال كردند در جواب گفت: «این سفر، سفر معصیت است و باید نماز را كامل خواند». در سال ۱۳۵۷ به دنبال صدور فرمان حضرت امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگانها و سربازخانهها، او و برادرش هر دو از خدمت سربازی فرار كردند و به خیل عظیم امت اسلامی پیوستند. آنها در این مدت، دائماً در تكاپوی كار انقلاب و تشكل انقلابیون محل بودند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی شهید حاج حسین خرازی از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، درگیر فعالیت در كمیته انقلاب اسلامی، مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگهای كردستان بود و لحظهای آرام نداشت. به خاطر روحیه نظامی و استعدادی كه در این زمینه داشت، مسئولیتهایی را در اصفهان پذیرفت و با شروع فعالیت ضد انقلابیون در گنبد، مأموریتی به آن خطه داشت. دشمن كه هر روز در فكر ایجاد توطئهای علیه انقلاب اسلامی بود، غائله كردستان را آفرید و شهید حاج حسین خرازی در اوج درگیریها، زمانی كه به كردستان رفت، بعد از رشادتهایی كه در زمینه آزاد كردن شهر سنندج (همراه با شهید علی رضاییان فرمانده قرارگاه تاكتیكی حمزه) از خود نشان داد، در سمت فرماندهی گردان ضربت كه قویترین گردان آن زمان محسوب میشد، وارد عمل گردید و در آزادسازی شهرهای دیگر كردستان از قبیل دیواندره، سقز، بانه، مریوان و سردشت نقش مؤثری را ایفا نمود و با تدابیر نظامی، بیشترین ضربات را به ضدانقلاب وارد آورد.
شهید و دفاع مقدس شهید خرازی با شروع جنگ تحمیلی بنا به تقاضای هم رزمان خود، پس از یک سال خدمت صادقانه در كردستان راهی خطه جنوب شد و به سمت فرمانده اولین خط دفاعی كه مقابل عراقیها در جاده آبادان-اهواز در منطقه دار خوین تشكیل شده بود (و بعداً در میان رزمندگان اسلام، به «خط شیر» معروف شد) منصوب گشت. خطی كه نه ماه در برابر مزدوران عراقی دفاع جانانهای را انجام داد و دلاورانی قدرتمند را تربیت كرد. این در حالی بود كه رزمندگان از نظر تجهیزات جنگی و امكانات تداركاتی شدیداً در مضیقه بودند، اما اخلاص و روح ایمان بچههای رزمنده، نه تنها باعث غلبه سختیها و مشكلات بر آنها نشد بلكه هر لحظه آماده شركت در عملیات و جانفشانی بودند. در عملیات شكست حصر آبادان، فرماندهی جبهه دارخوین را به عهده داشت و دو پل حفار و مارد را كه عراقیها با نصب آن دو پل بر روی رود كارون، آبادان را محاصره كرده بودند، به تصرف درآورد. شهید خرازی در آزاد سازی بستان بهترین مانور عملیاتی را با دور زدن دشمن از چزابه و تپههای رملی و محاصره كردن آنها در شمال منطقه بستان انجام داد و پس از عملیات پیروزمندانه طریق القدس بود كه تیپ امام حسین (ع) رسمیت یافت. در عملیات فتح المبین دشمن را در جاده عین خوش با همان تدبیر فرماندهیاش حدود ۱۵ كیلومتر دور زد و یگان او در عملیات بیت المقدس جزو اولین لشكرهایی بود كه از رود كارون عبور كرد و به جاده اهواز- خرمشهر رسید و در آزاد سازی خرمشهر نیز سهم بسزایی داشت. از آن پس در عملیات مختلف همچون رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر ۴ و خیبر در سمت فرماندهی لشكر امام حسین (ع)، به همراه رزمندگان دلاور آن لشكر، رشادتهای بسیاری از خود نشان داد. در عملیات خیبر كه توأم با صدمات و مشقات زیادی بود دشمن، منطقه را با انواع و اقسام جنگافزارها و بمبهای شیمیایی مورد حمله قرار داده بود، اما شهید خرازی هرگز حاضر به عقبنشینی و ترك موضع خود نشد، تا اینكه در این عملیات یك دست او در اثر اصابت تركش قطع گردید و پیكر زخم خورده او به عقب فرستاده شد. از بیمارستان یزد – همان جایی كه بستری بود – به منزل تلفن كرد و به پدرش گفت: من مجروح شدهام و دستم خراش جزئی برداشته، لازم نیست زحمت بكشید و به یزد بیایید، چون مسئله چندان مهمی نیست. همین روزها كه مرخص شدم خودم به دیدارتان میآیم. در عملیات والفجر ۸ لشكر امام حسین (ع) تحت فرماندهی او به عنوان یكی از بهترین یگانهای عمل كننده، لشكر گارد جمهوری عراق را به تسلیم واداشت و پیروزیهای چشمگیری را در منطقه فاو و كارخانه نمك كه جزو پیچیدهترین مناطق جنگی بود، به دست آورد. در عملیات كربلای ۵ در جلسهای با حضور فرماندهان گردان ها و یگانها از آنان بیعت گرفت كه تا پای جان ایستادگی كنند و گفت: هركس عاشق شهادت نیست از همین حالا در عملیات شركت نكند، زیرا كه این یكی از آن عملیاتهای عاشقانه است و از حسابهای عادی خارج است. لشكر او در این عملیات توانست با عبور از خاكریزهای هلالی كه در پشت نهر جاسم – از كنار اروندرود تا جنوب كانال ماهی ادامه داشت – شكست سختی به عراقیها وارد آورد. عبور از این نهر بدان جهت برای رزمندگان مهم بود كه علاوه بر تثبیت مواضع فتح شده، عامل سقوط یكی از دژهای شرق بصره بود كه در كنار هم قرار داشتند. هدایت نیروهای خط شكن در میان آتش و بیاعتنایی او به ترکشها و تیرهای مستقیم دشمن و ایثار و از خودگذشتگی او، راه را برای پیشروی هموار كرد و بالاخره با استعانت از الطاف الهی در آن صبح فتح و پیروزی، حاج حسین با خضوع و خشوع به نماز ایستاد.
خصوصیات برجسته شهید شهید خرازی با قرآن و مفاهیم آن مأنوس بود و قرآن را با صدای بسیار خوبی قرائت میكرد. روزهای عاشورا با پای برهنه به همراه برادران رزمنده خود در لشكر امام حسین (ع) در بیابانهای خوزستان به سینهزنی و عزاداری میپرداخت و مقید بود كه شخصاً در این روز زیارت عاشورا بخواند. او علاوه بر داشتن تدبیر نظامی، شجاعت كمنظیری داشت. با همه مشكلات و سختیها، در طول سالیان جنگ و جهاد از خود ضعفی نشان نداد. قاطعیت و صلابتش برای همه فرماندهان گردانها و محورها، نمونه و از ابهت فرماندهی خاصی برخوردار بود. حساسیت فوقالعادهای نسبت به مصرف بیتالمال داشت، همیشه نیروها را به پرهیز از اسراف سفارش میكرد و میگفت: وسایل و امكاناتی را كه مردم مستضعف در این دوران سخت زندگی جنگی تهیه میكنند و به جبهه میفرستند بیهوده هدر ندهید، آنچه میگفت عامل بود، به همین جهت گفتارش به دل مینشست. حاج حسین معتقد به نظم و ترتیب در امور و رعایت انضباط نظامی بود و از اهتمام به آموزش نظامی برادران و تربیت كادرهای كارآمد غافل نبود. نیمههای شب اغلب از آسایشگاهها و محلهای استقرار نیروی لشكر سركشی نموده و حتی نحوه خوابیدن آنها را كنترل میكرد. گاه، اگر پتوی كسی كنار رفته بود با آرامش تمام آن را بر روی او میكشید. او به وضع تداركات رزمندگان به صورت جدی رسیدگی میكرد. شهید خرازی یك عارف بود. همیشه با وضو بود. نمازش توأم با گریه و شور و حال بود و نماز شبش ترك نمیشد.
او معتقد بود : هرچه میكشین و هرچه كه به سرمان میآید از نافرمانی خداست و همه، ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد. دقت فوقالعادهای در اجرای دستورات الهی داشت و این اعتقاد را بارها به زبان میآورد كه: سهلانگاری و سستی در اعمال عبادی تأثیر نامطلوبی در پیروزیها دارد. دائماً به فرماندهان ردههای تابعه سفارش میكرد كه در امور مذهبی برادران دقت كنند. همیشه لباس بسیجی بر تن داشت و در مقابل بسیجیها، خاكی و فروتن بود. صفا، صداقت، سادگی و بیپیرایگی از ویژگیهای او بود.
نحوه شهادت او با آنكه یك دست بیشتر نداشت ولی با جنب و جوش و تلاش فوقالعادهاش هیچگاه احساس كمبود نمیكرد و برای تأمین و تدارك نیروهای رزمنده در خط مقدم جبهه، تلاش فراوانی مینمود. در بسیاری از عملیاتها حاج حسین مجروح شد. اما برای جلوگیری از تضعیف روحیه همرزمانش حاضر نمیشد به پشت جبهه انتقال یابد. در عملیات كربلای ۵، زمانی مه در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشكل مواجه شده بود، خود پیگیر جدی این كار شد، كه در همان حال خمپارهای در نزدیکیاش منفجر شد و روح عاشورایی او به ملكوت اعلی پرواز كرد و این سردار بزرگ در روز هشتم اسفند ماه ۱۳۶۵ در جوار قرب الهی مأوا گزید.
سخنان مقام معظم رهبری در مورد شهید بسم الله الرحمن الرحیم سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت، برادر شهید، حاج حسین خرازی به لقاء الله شتافت و به ذخیرهای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانه روزی برای خدا و نبردی بی امان با دشمنان خدا، در آسمان شهادت پرواز كرد و بر آسمان رحمت الهی فرود آمد. او كه در طول ۶ سال جنگ قلههایی از شرف و افتخار را فتح كرده بود اینك به قله رفیع شهادت دست یافته است و او كه هل من ناصر ینصرنی زمان را با همه وجود لبیك گفته بود اكنون به زیارت مولایش امام حسین (علیه السلام) نایل آمده است و او كه در جمع یاران لشگر سرافراز امام حسین (علیه السلام) عاشقانه به سوی دیار محبوب میتاخت، پیش از دیگر یاران، به منزل رسیده و به فوز دیدار نایل آمده است. آری، او پاداش جهاد صادقانه خود را كنون گرفته و با نوشیدن جام شهادت سبکبال، در جمع شهدا و صالحین درآمده است. زندگی و سرنوشت این شهید عزیز و هزاران نفس طیبهای كه در این وادی قدم زدهاند، صفحه درخشندهای از تاریخ این ملت است. ملتی كه در راه اجرای احكام خدا و حاكمیت دین خدا و دفاع از مستضعفین و نبرد با مستكبرین، عزیزترین سرمایه خود را نثار میكند و جوانان سرافرازش پشت پا به همه دلبستگیهای مادی زده پای در میدان فداكاری نهاده و با همه توان مبارزه میكنند و جان بر سر این كار میگذارند. چنین ملتی بر همه موانع فائق خواهد آمد و همه دشمنان را به زانو در خواهد آورد. ما پس از ۸ سال دفاع مقدس همه جانبه و ۶ سال تحمل جنگ تحمیلی، نشانههای این فرجام مبارك را مشاهده میكنیم و یقیناً نصرت الهی در انتظار این ملت مؤمن در مبارزه ایثارگر است.
از شهيد حسين خرازي دو وصيتنامه برجاي مانده است. اولين وصيت شهید حاج حسين خرازي بسم الله الرحمن الرحيم من عبد عاصي حسين خرازي، اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انّ محمّداً عبده و رسوله و اشهد انّ عليّاً و اولاده المعصومين حجج الله. گواهي ميدهم كه ائمّه معصومين گفتارشان بر ما حجت و امتثال امر و اطاعتشان واجب، محبتشان به حكم حق لازم و پيروي آنها موجب نجات و مخالفتشان موجب عذاب و آنها امامان و شفيعان روز جزا هستند. انالله و اناالیه راجعون. اين جانب خود را لايق وصيت نميدانم ولي بنابراين كه وصيت بعد از رفتن هركس راهنماي راه او و بيانگر هدف اوست، من هم بر حكم وظيفه چند كلمه مينويسم. شخصي هستم معتقد به انقلاب اسلامي ايران و رهبري و ولايت حضرت امام خميني روحي له الفداء در عصر غيبت امام زمان عجّل الله تعالي فرجه. از مردم ميخواهم كه پشتيبان ولايت فقيه باشند. راه شهداي ما راه حق است، اول ميخواهم كه آنها مرا بخشيده و شفاعت مرا در روز جزا كنند و از خدا ميخواهم كه ادامه دهنده راه آنها باشيم. آنهایی كه با بودنشان و زندگیشان به ما درس ايثار دادند. با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما میآموختند. از خانواده شهدا، اسرا، مفقودين ميخواهم كه صبر پيشه كنند چرا كه دنيا فاني است و ما ان معتقد به معاد هستيم و شاءالله انتقام اين مظلومين را با مظلوم كربلا يكجا خواهيم گرفت. از خانواده معلولين و مجروحين ميخواهم كه با اين عزيزان كه براي اسلام رفتند و چنين شدند، با صبر و حوصله و خوش اخلاقي برخورد كنند چرا كه اين عزيزان به خاطر بيماري و اينكه اكنون دستشان از انجام وظايفشان كوتاه شد، احتياج به مراقبت و محبت بيشتري دارند. انشاءالله خداوند به شما اجر و صبر عنايت فرمايد! ديگر اينكه فرزندان شهدا را فراموش نكنيد آنها پدرانشان را به خاطر اسلام از دست دادهاند. در اسلام در مورد يتيمان سفارش زيادي شده است به خصوص يتيمي كه فرزند شهيد باشد. ناگفته نماند كه درست است كه در مقابل هركدام از اینها به شما اجري داده ميشود ولي فراموش نكنيم كه اینها همه به عنوان يك وظيفه است براي ما كه مسلمانيم. از تمام اقشار ملت، اعم از كسبه، اطبا، مهندسين، علما و سپاهيان به عنوان يك فرد از اجتماع كه حق بر گردنش هست، تشكر ميكنم و عرض ميدارم كه هركدام از شما ممكن است در كار خود كمبودهايي حس كنيد و مشكلاتي براي شما باشد. اين جانب خواهشمند است كه موقعيت اسلام و انقلاب و كشور را در نظر گرفته صبر بيشتري كنيد و توجه داشته باشيد كه در مشكلات است كه انسانها آزمايش ميشوند. كاري نكنيد - كه خدا نياورد آن روزي را كه - شما در مقابل شهدا و خانواده محترمشان جوابي نداشته باشيد كه بدهيد! ديگر از مسئولين محترم و مردم حزب الله ميخواهم كه: در مقابل آن افرادي كه نتوانستند از طريق عقيده مردم را از انقلاب دور و منحرف كنند و الآن در كشور دست به مبارزه ديگري از طريق اشاعه فساد و فحشاء و بي حجابي و ... زدند، در مقابل اینها ايستادگي كنند و با جدّيت هرچه تمامتر جلو اين فسادها را بگيريد! و توصيهام به مردم حزب الله و شهيدپرور اصفهان، شهري كه در جبهههاي نبرد با دشمن و اقتصاد و ديگر امور خير و صالح پیشقدم و حضور فعال و چشمگير داشته است، ميخواهم كه همچنان انقلابي و دوستداشتني بمانند و قدر امام جمعه و نماينده ارزشمند حضرت امام حضرت آيت الله طاهري را بدانند كه ميدانند. و اما پدر و مادر عزيزم، اميدوارم كه مرا حلال كنيد و مرا ببخشيد چرا كه شما با زحمت زياد ما را بزرگ كرديد. با رنج زياد وسايل راحتي و تحصيل ما را فراهم كرديد. شما كسي هستيد كه در عظمت شما در قرآن خداوند فرمود: «و بالوالدين احساناً» يعني به پدر و مادرتان نيكي كنيد و يا آمده: «و لاتقولوا لهما اف ...» به آنها اف نگوييد با آنها روي ترش نكنيد، حال اگر من در انجام وظايفم در مورد شما كوتاهي كردم شما ببخشيد چرا كه من فرزند شما و شما بزرگترید و مادرم شما براي من خيلي زحمت كشيديد. در حديث داريم كه «الجنّة تحت اقدام الامّهات» بهشت زير پاي مادران است. به خصوص شما مادري كه در تمام احوال و اوقات مراقب اعمال و رفتار ما بوديد. مادر، حسينت را حلال كن و از تمام دوستان و آشنايان و اقوام براي من حلاليت بطلب! اللّهم اجعلنا من التوّابين، اللّهم اجعلنا من الشاكرين، اللّهم اجعلنا من المتّقين، اللّهم اجعلنا من المؤمنين، اللّهم اجعلنا من الشهداء و احشرنا مع الحسين و اصحاب الحسين، الحمد لله ربالعالمین، اللّهم عجّل في فرج مولانا صاحب الزمان! حسين خرازي ۱7-۱1-۱۳۶۴
بسمه تعالي در ضمن اين حقير سر تا پا تقصير نماز و روزه (۱۴۰ روز) صد و چهل روز بدهكارم. مقدار قابل توجهي مثلاً ۱۰ يا ۱۵۰۰۰ تومان پول رد مظالم بدهيد! احياناً در مقابل كم كاريها و يا استفاده بيجا از وسايل بيتالمال سپاه لازم است. از همگي التماس دعا دارم.
دومين وصيتنامه شهید حاج حسين خرازي كه ۵۰ روز پيش از شهادتش تحرير شده است اللّهم انّي اسئلك ان تملأ قلبي حبّا لك و خشية منك و تصديقاً بكتابك و ايماناً بك و خوفاً منك و شوقاً اليك يا ذالجلال و الاكرام حبّب الي لقائك و احبب لقائي و اجعل لي في لقائك الراحة و الفرج و الكرامة! قبلاً چند كلمهاي نوشته بودم فكر كنم تكميلي چند كلمه ديگر بايد بنويسم. خدايا! غلط كردم، استغفرالله، خدايا امان، امان از تاريكي و تنگي و فشار قبر و سؤال منكر و نكير در روز محشر و قيامت. به فريادم برس. خدايا! من دل شکسته و مضطرم. صاحب پيروزي و موفقيت تو را ميدانم و بس؛ بر تو توكل دارم. خدايا! تا زمان عمليات فاصله زيادي نيست. خدايا، به قول امام خميني: «تو فرمانده كل قوا هستي»، خودت رزمندگانت را پيروز گردان و شرّ صدام و كفّار را از سر مسلمين بكن! خدايا! از مال دنيا چيزي جز بدهكاري و گناه ندارم. خدايا! تو خود توبه مرا قبول كن و از فيض عظماي شهادت، نصيب و بهره مندم ساز. از تو طلب مغفرت و عفو دارم. يا واسع المغفرة، يا سبقت رحمته غضبه! از همسر خوب و ايثارگرم كمال تشكر و سپاسگزاري را دارم. انشاءالله كه مرا ميبخشي. الحمدلله اگر خداوند فرزندي لطف و كرم فرمود، به سلامتي او را مهدي و زهرا اسم بگذار و از خوراك و طعام حلال و طيّب به او بخوران و او را سرباز و طلبه امام زمان بار بياور و تربيت كن كه اين خود هديهاي است به پيشگاه خداوند باري تعالي و كاهشي باشد از عذاب قبر و آخرت و قيامت. ميدانم در امر بيتالمال امانت دار خوبي نبودم و زیادهروی کرده باشم؛ خلاصه برايم رد مظالم بدهيد و آمرزش بخواهيد. والسّلام خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار. رزمندگان اسلام پيروزشان بگردان. حسين خرازي موضوعات مرتبط: برچسبها: پایگاه صالحات- آیتالله نوری همدانی: این جمله امام خمینی که "ولایت فقیه همان ولایت رسولالله (ص) است" بسیار پرمعناست یعنی مخالفان ولایت رسولالله که شامل ناکثین، مارقین و قاسطین بودند امروز همانها مخالفان ولایت فقیه...
موضوعات مرتبط: برچسبها: هشدار سرلشگرفیروزآبادی به حاکمان قطر
رئیس ستاد کل نیروهای مسلح گفت: به رغم وضعیت اسفبار ناشی از طوفان سندی و ضرورت رسیدگی به اوضاع مردم آسیب دیده آمریکا، دولت این کشور به فکر ایجاد فتنه جدید در سوریه است.
به گزارش خبرگزاری فارس، سردار سرلشکر سید حسن فیروزآبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح با تبریک عید سعید غدیر به محضر مبارک حضرت ولی عصر (عج) و نایب برومندش امام خامنهای و ملت انقلابی و ولایی ایران، با تأکید بر اینکه عید غدیر یادآور اقدام تاریخساز رسول اعظم (ص) در تحکیم ساختار حکومتی و ولایتی اسلام است، اظهار داشت: طوفان سندی در ایلات متحده آمریکا که موجب تاسف مردم برای ملت آمریکا است، حادثه تاریخی طوفان شن در صحرای طبس ایران را به یاد میآورد.
وی افزود: مردم ستم دیده آمریکا تاوان اشتباهات دولتهای خود در عدم رعایت مسایل زیستمحیطی، حقوق بشر و تجاوزگری را میپردازند؛ اگر هیأت حاکمه آمریکا به جای دستاندازی به سایر نقاط جهان به فکر ملت خود و کنترل مقررات محیط زیست در سرمایهگذاریهای صنعتی بودند، امروز خسارات به این وسعت و کمک رسانیهای تا این حد ضعیف را شاهد نبودیم.
عضو شورایعالی امنیت ملی در ادامه با اشاره به اینکه دولت آمریکا به رغم روبرو شدن با وضعیت اسفبار ناشی از طوفان سندی و ضرورت رسیدگی به اوضاع مردم آسیبدیده بعنوان اولویت اول فراروی خود، متأسفانه به فتنه انگیزیهای جدید در سوریه متمرکز شده است، گفت: عجیب است که دولت امریکا در این وضعیت ناهنجار، همچنان به فکر ایجاد فتنه جدید در سوریه است.
فیروزآبادی همچنین افزود: نکته حائز اهمیتی که جهانیان و بخصوص مردم آمریکا باید به آن توجه کنند آن است که حاکمان آمریکا به کمک کشوری که کانون حمایت از القاعده است و رهبر آن کشور حسب اطلاع دقیقی که به دست آمده است، عضو یا رهبر القاعده است، میخواهد آتش افروزی دیگری را در کشور سوریه برنامهریزی کند.
رئیس ستاد کل نیروهای مسلح خاطرنشان کرد: به کشور مسلمان همسایه و دوستمان قطر توصیه میکنم با ورود در دام فریب آمریکاییها، امنیت خود را بیش از این به مخاطره نیندازد. مسلمانان بایستی در قطع دست آمریکا از کشورهای اسلامی متحد شوند و به یکدیگر کمک کنند نه اینکه دستیار و همکار کاخ سفید شوند.
وی در پایان با آرزوی صلح، برادری و آرامش برای همه ملتهای مسلمان تصریح کرد: نهضت بیداری اسلامی یا بهار عربی پاسخ اشتباهات بزرگ سران عرب در گذشته است، امروز نخبگان جهان اسلام بیدارند و با دقت اینگونه اشتباهات را دنبال میکنند.
موضوعات مرتبط: برچسبها: ابوالشهیدین"حاج سیدابوالقاسم جوزی" شب گذشته پس از تحمل دوره بیماری به دیدار معبود شتافت. به گزارش رجانیوز، مرحوم حاج سید ابوالقاسم جوزی استوار بازنشسته ارتش پیش از انقلاب بود. بعد از پیروزی انقلاب ارتزاق زندگی را در یک مغازه کوچک با فروش دوچرخه و موتور سیکلت در خیابان دیباجی جنوبی بمدت 40 سال می گذراند، وی در همه مراحل انقلاب مدافع امام و روحانیت بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی حامی سرسخت ولایت فقیه و نظام جمهوری اسلامی بود. علی رغم سواد پائین از بصیرت نافذ و کاملی برخوردار بود و همیشه آمادگی خود را برای حضور در سنگرهای عقیدتی و مبارزاتی اعلام می کرد، با شروع جنگ تحمیلی بدون هیچ محدودیتی فرزندان خود را به جبهه فرستاد و در بسیاری از مواقع، شش فرزندش همزمان با یکدیگر در جبهه حضور داشتند و وی همیشه آنها را تشویق به حضور در جبهه های جنگ می کرد و میگفت: جبهه ها نباید خالی باشد. در خرداد سال 1364 اولین فرزندش سید بهروز جوزی را تقدیم انقلاب کرد و مدال نوکری خود را با عنوان پدر شهید در نامه عمل خود ثبت نمود. وی باری دیگر در مرداد سال 1367کوچکترین فرزندش سید علیرضا جوزی را که 14 سال بیش نداشت تقدیم آرمانهای رفیع انقلاب کرد و همیشه در همه محافل شهادت فرزندانش را یک موهبت الهی برشمرد که خداوند نصیب او و همسرش کرده است. مرحوم سیدابوالقاسم جوزی به غیر از دو فرزندش که به درجه رفیع شهادت نائل گردیدند سه فرزند دیگرش به نامهای سید محمد، سیدرضا، سیدحمید جوزی به مقام والای جانبازی رسیدند. بعد از پایان دفاع مقدس فرزندانش را که از کودکی با عطر مسجد رشد نموده بودند را تشویق به حضور مستمر در مساجد و میادین فرهنگی کرد تا آنجا که سید محمدجوزی یکی از فرزندان وی با تلاش بی وقفه در حوزه ایثار و شهادت توانست عنوان خادم الشهداء را برای خود کسب کند و در مناصب مختلف فرهنگی مطرح شود و یکی از بزرگترین آرشیو فیلم های مستند از گلزار شهدا و مصاحبه با بیش از 5000 هزار خانواده و همرزم شهید را ثبت و ضبط نماید و در راه اعتلا شهدا و آرمانهای انقلاب اسلامی آثار ارزشمندی را برای نسل آینده به یادگار بگذارد. مراسم تشییع ابوالشهیدین"حاج سیدابوالقاسم جوزی" فردا چهارشنبه 19 مهر، از مقابل مسجد شاه آبادى واقع در بزرگراه صدر، ابتداى ديباجى جنوبى رأس ساعت 9:30 صبح برقرار مى باشد و پس از انتقال به بهشت زهرا(س) در قطعه 25 صالحین به خاک سپره خواهد شد. لینک خبر در دیگر سایتهای خبری کشور پدر شهیدان «جوزی» به فرزندانش پیوست / رجانیوز نوشته شده توسط صیاد در سه شنبه هجدهم مهر 1391 ساعت موضوع | لینک ثابت متاسفانه در اجلاس تهران هیچ صحبتی از مظلومیت مردم بحرین به میان نیامد ظلمی اشکار و سانسوری بزرگ علیه مردم بحری نشاید برای خوشامد و یا رم نکردن وهابیها مااز شیعیان بحرین از صمیم قلب عذر خواهی کرده و به روسای جنبش گوشزد میکنیم سریعا این نقص را جبران و به عضویت مزدورانی چون عربستان و امارات و بحرین...دل خوش نکنند و این جمله امام علی (علیه السلام) را آویزه گوش خود قرار دهند: کونوا للظالم خصما وللمظلوم عونا موضوعات مرتبط: برچسبها: تکلیف انقلابی به همین سادگی چندی قبل دینگ دینگ آلارم پیامکدانمان ما را به سمت موبایل شریف تکان داد و در فرآیند مطالعه این چند خط اینگونه از نظر گذشت : فرستنده :میلاد اینجا ایران است سرزمین من! جایی که آزادی فقط نام میدانی است! خوشا بحال مسافرکشان میدان آزادی چه آزادانه فریاد می زنند آزادی آزادی... و عابری خسته پرسید : آزادی چند ؟ من شخصی را دیدم که سوال کرد آزادی کجاست؟ گفتم : رد کردی آزادی قبل انقلاب بود!
و بنده بی درنگ گزینه پاسخدهی را فشرده و اینگونه نگاشتم: اشتباه آدرس دادی . انقلاب بعد از امام حسین است و بعد از انقلاب و جهاد به آزادی می رسی! راستی پشت این انقلاب چهار راه ولیعصر است ! و سپس گزینه ارسال را فشرده و به این پاسخ انقلابی خویش احسنت گفته و گوئیا تکلیفی از خویش به انجام رسانده بودم. میلاد راننده خطی تهران شمال بود و من یک روز مسافرش شده بودم.فکر می کنم پیامک جالبتر نداشت که بفرستد. بیچاره از آن به بعد فقط حدیث و روایت برایم پیامک می کند. این هم اندر احوالات برخوردهای انقلابی ما و نتیجه آن !!!!!! موضوعات مرتبط: برچسبها: بعد از کلبه ننه علی حوض خون دومین اثر تاریخی مهم گلزار تا ریخی بهشت زهرا س نیز به ید بی کفایت مسوولین ویران شد . گلزار بهشت زهرا س از سال ۱۳۵۰ شهدایی را در خود جا داده وتا امروز بدنهای مطهر حدود سی هزار شهید را در اغوش کشیده ویکی از مقدس ترین مکانهای زیارتی برروی روی این کره خاک میباشد. متاسفانه در اثر بی کفایتی تجار خزیده در این منطقه بزرگ تجاری(قبر یکی سی میلیون تومان)اثری از شهدای مدفون در قطعات ۳۳و۳۹و۱۴و۱۷و...که مربوط به قبل از انقلاب است باقی نمانده ونسل جدید نمی داندگروه ابوذر با چه غربتی تیر باران ودر قطعه ۳۳ دفن شد یا گروههای اسلامی منصورون و مهدیون که در قطعه ۳۹دفن اندودر همین قطعه حماسه سازان عاشورای ۱۳۵۷ در گارد لویزان ویا شهید سید علی اندرز گو ویا اولین شهید از سه شهید خانواده جهان ارا حالا کم کم این خرابیها به قطعات شهدای ۱۷ شهریور وانقالاب در قطعات ۱۷ و۲۱ هم رسیده وفطعا با فوت والدین بقیه قطعات شهدا را هم خواهد گرفت و شرم اور است وضعیتی که مزار شهدای ما در این قطعات دارد. انوقت شاهدیم که اقایان می خواستند قبل از تخریب طبیعی یک جا صورت مسئله را با میلیاردها دلار باد اورده پاک کنند وبه اسم باز سازی گلزار را با خاک یکسان سازند که خدا را شکر که مردم نگذاشتند. اینک کودتای خزنده ای در راه است وروند تخریب تدریجی ادامه دارد نه مشاوره ای در کار است ونه تدبیری نه دلسوزی ونه هدفی دستور این است که هر چه میشودسنگ مصرف کنید حتی در باغچه ها حتی سبزه وگل ودرخت هم سنگی باشد چه عیبی دارد سنگهای خودمان است. بله دیروز کلبه ننه علی ویران شدو جای ان سنگ رویید وامروز شاهد تخریب حوض خون هستیم مکانی که هزارن شهید در کنار ان عکس یادگاری دارند و در کنار ش نیت شهادت می کردند(کافی است کلمه حوض خون را سرچ کنید) یادم هست یک محقق المانی در سال ۱۳۷۵برای تحقیق در مورد حوض خون گلزار بهشت زهرا س به انجا امده بود وساعتها بااو در این مورد صحبت کردیم واین نشانگر اهمیت و معروفیت این مکان بود که حالا دیگر نیست. تعجب ما از این است که چرا بنیاد شهید وسپاه وارتش وبسیج در این خصوص مهر سکوت برلب نهاده اند. در انتها تصویر زیبای داشجوی شهید وجاویدالاثرمحمد جواد تاجیک را در کنار این حوض تقدیم می کنیم
موضوعات مرتبط: برچسبها: پلاک هشت
پی نوشت:این پست تقدیم به مردم استان های خراسان موضوعات مرتبط: برچسبها: ![]() شب بود و حکومت نظامی و طبیعتاً هم نمیشد کاری انجام دهیم، برای همین تا صبح صبر کردیم. ساعت ۹ صبح بود که علی آمد. پرسیدم: علی تا حالا کجا بودی؟ گفت: در خیابان سعدی تظاهرات میکردیم که نیروهای نظامی ما را محاصره کردند، در همین حال پیرزنی در خانهاش را باز کرد و گفت: پسرای من بیایید درون خانه و ما که نزدیک سی نفر بودیم، همگی رفتیم خانهٔ آن پیرزن. خانهٔ پیرزن بسیار کوچک بود، اما دل بزرگی داشت. رفت هر چی سیبزمینی داشت ریخت توی قابلمه و آب پز کرد، سپس قابلمه را با مقداری نان که داشت، جلوی ما گذاشت و گفت: ببخشید، بیشتر از این چیزی نداشتم و ما هم شام را با پیرزن خوردیم و تا صبح هم آنجا خوابیدیم. دوم: علی وقتی خانه بود، با اینکه کل خانهٔ ما هفتاد متر بود، اما وقتی میگفتم برو فلان کار را توی حیاط انجام بده و یا فلان وسیله را از زیرزمین بیاور میگفت: من میترسم و نمیرفت، اما پس از شهادتش، یکی از همرزمانش که در پایگاه زینبیه با هم فعالیت میکردند میگفت: علی در جریان عملیات بیتالمقدس، با وجود شهدای زیاد و شدت شلیک گلولههای دشمن، از هیچ چیز ترس و وحشتی نداشت و با شجاعت تمام به قلب دشمن میزد. سوم: شاید برایتان سوال باشد که اگر علی در سن دوازده سالگی پدر و مادرش را راضی کرد که به جبهه برود، چگونه با این سن کم از سد تشکیلات اعزام به جبهه گذشته و آنها راضی به اعزام وی شدند؟ باید در این رابطه بگویم که علی با توجه به اینکه سن کمی داشت، درشت اندام و رشید بود، با همهٔ اینها این موضوع برای ما هم جای سوال داشت تا اینکه ماهها پس از شهادت، وسایلش را که جابجا میکردیم، چشممان به شناسنامهاش خورد که دیدیم آن را دستکاری کرده تا سنش بیشتر از آنچه بوده، نشان بدهد و به این طریق توانسته از سد مسوولین اعزام به جبهه بگذرد. چهارم: در مدرسه راهنمايي جهاد قزوين كلاس اول راهنمايي را ميخواند، اما از مدرسه كه بيرون ميآمد پاتوقش پايگاه بسيج زينبيه بود. آنجا كلاس قرآن ميرفت و احكام و طبيعتاً آموزش نظامي كه اين اواخر كمي هم وارد شده بود و همراه ساير بسيجيان به مأموريتهاي محوله ميرفت. به من كه رويش نميشد بگويد، اما رفته بود نزد مادرش و گفته بود: اگر پدر اجازه بدهد، ميخواهم بروم جبهه. ![]() مادرش که گفت، صدایش کردم. گفتم: پسرم تو هنوز دوازده سالت است. میخواهی بروی جبهه چه کار، غیر از اینکه جلوی دست و پای سایر رزمندهها را بگیری چه کاری میتوانی انجام بدهی؟ این را که گفتم، علی سرش را انداخت پایین و رفت توی زیرزمین و همانجا خوابید. آن روزها علی هنوز به سن تکلیف نرسیده بود، اما به خواست خودش، هر روز برای نماز صبح بیدار میشد. صبح همان روز مادرش به زیر زمین رفت تا او را برای نماز بیدار کند و پس از چند بار صدا کردن، علی با حالت خواب آلودگی به مادرش گفت: چرا من را بیدار کردید؟ داشتم خواب میدیدم که میروم کربلا، اما پدر جلویم را گرفت و نگذاشت. این را که مادرش برایم تعریف کرد، گفتم حتما رمز و رازی در کار است که علی میخواهد جبهه برود و ما نمیفهمیم. رو به علی کردم و گفتم: میخواهی بروی جبهه برو. این را که گفتم انگار علی «پر» درآورد. هفده، هجده روزی هم رفت پادگان لشکر ۱۶ زرهی قزوین و آموزش نظامی دید و بعدش هم خداحافظی کرد و رفت. پنجم: مدتی گذشت و عملیات بیتالمقدس آغاز شد. شور و شوق عجیبی در کشور حاکم بود و هر روز خبرهایی از جبهه و پیشروی رزمندگان اسلام منتشر میشد. من روحانی ژاندارمری قزوین بودم و در یکی از همان روزها با برخی از همکاران جهت بازدید و بررسی امور به یکی از پاسگاهها در ۷۰ کیلومتری شهر زنجان رفته بودیم. در حالی از مردم در خصوص عملکرد پاسگاه پرسوجو میکردم، یکی از افسران نزدیکم شد و گفت: ببخشید، حاج آقای باریکبین، نماینده امام و امام جمعه قزوین، پیغام دادهاند که اگر آب دستتان هست بگذارید زمین و برگردید قزوین. دلم گواهی داد که خبری شده است، چون هنوز در حال و هوای خداحافظی علی بودم. پس گفتم: مگر علی شهید شده؟ افسر گفت: نَه بلافاصله با همراهان راهی قزوین شدیم. نزدیکیهای منزل که رسیدیم دیدم آشنایان و دوستان مشغول نصب پرچم و عکس و ... به در و دیوار منزل هستند، صحنه را که دیدم کاری از دستم برنمیآمد، رو به آسمان کردم و گفتم: الحمدالله، الهی! تو را شُکر. ششم: تولد علی روز سیزدهم رجب سال۱۳۴۹ و همزمان با میلاد مولایش حضرت علیابنابیطالب (ع) است. در حالی که دوازده بهار را پشت سر گذاشته، دوم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ به منطقه عملیاتی بیت المقدس اعزام شده و درست هشت روز بعد، یعنی دهم اردیبهشت ماه و در آستانهٔ تولد دوبارهٔ خرمشهر قهرمان و آزادی جاودانهاش از بند متجاوزین بعثی، شهادت را در آغوش گرفته و به خوابی میرود که زیارت سید و سالار شهیدان کربلا، حضرت ابا عبداللهالحسین (ع) تحقق پیدا کند. ![]() بخشهایی از وصيتنامه شهيد على واعظى فرد: ممكن است از حال من در اينجا نگران باشيد ولى ناراحتى به خود راه ندهيد زيرا كه حال من بسيار خوب است. فعلاً در آبادان هستيم و ممكن است چند روز ديگر براي نبرد با صداميان كافر راهى خرمشهر شويم. پس دعا كنيد كه انشاءالله پيروز شده و موقع بازگشت، با شيرينى و ميوه از من استقبال كنيد. زهرا، فاطمه، معصومه، محمد و مهدى را از دور مى بوسم و سلامتى همگى را از درگاه خداوند بزرگ خواهانم. يادتان نرود كه براى پيروزى رزمندگان اسلام و سلامتى امام عزيزمان، دعا كنيد و هر روز بعد از هر نماز، سه مرتبه بگوييد: خدايا! خدايا! تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار. ![]() ----------------------------------------------- با تشکر از آقای حسن شکیب زاده و بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین موضوعات مرتبط: برچسبها: روایت شهید علی واعظيفرد خردسالترین شهید استان قزوین از آن حکایتهایی است که می شود باور نکرد و به راستی چگونه باور کنیم که دانش آموزی دوازده ساله به آن درجه از معرفت برسد که لبیک گوی ندای پیر روشن ضمیری باشد که دلها را با خداوند پیوند داد. موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |